نام «هگمتانه» به معنی جای اجتماع میباشد و ظاهراً بدان اشاره دارد که طوایف مادی که در گذشته پراکنده بودند، به گونهای متراکم در آنجا گرد آمدند. شهر جدید احتمالاً از روی نمونه شهرهای جلگهای بنا گردیده بود. این شهر بر روی تپهای ساخته شده و هفت دیوار تو در تو داشت که دیوارهای درونی به ترتیب، مشرف بر دیوارهای بیرونی بودند، بهطوری که درونیترین دیوار از دیگر دیوارها بلندتر بود. قصر پادشاه که خزاین او در آنجا نگهداری میشد، در درون هفتمین دیوار واقع شده بود. این دیوار که درونیترین دیوار هفتگانه بشمار میرفت ، کنگرههای زرگون داشت و حال آن که دیوارهای دیگر مانند برج بیروس نیمرود[1] رنگهای روشن داشتند . این کنگرهها و بویژه رنگهای آن در نزد بابلیان نمادهای خورشید و ماه و سیارات بودند، اما در نزد مادها اینگونه رنگآمیزی صرفاً وامگیری هنری بود. دیااکو، در این کاخ مراسمی برای بار نیز مقرر میداشت که احتمالاً به تقلید از دستگاه پادشاهی آشور بودهاست. در این کاخ کسی نمیتوانست با شاه روبرو شود و دادخواستها را پیامگزاران نزد او میبردند . بدین منظور این آیین و تشریفات وضع شدهبود تا با دشوار کردن دسترسی به پادشاه، ترس و احترام، در مردم القا کنند.
دیااکو در مدت پنجاه و سه سال پادشاهی (655-708 ق . م) فرصت آن را داشت که قبایل ماد را که تا آن زمان پراکنده بودند متحد سازد و به ملیت واحدی مبدل کند. اگر او همان دیااکویی نباشد که در کتیبههای میخی آشوری از او نام رفته، این خوش اقبالی را داشت که آشوریان به وی نپرداختند زیرا «سناخریب» در جنگ بابل و ایلام (سوزیانا) آنقدر گرفتار بود که دیگر مجال اندیشیدن به کوههای بلند و صعبالعبور کردستان را نداشت و تنها خطری که از جانب آشور، مادها را تهدید میکرد، اعزام نیروی آشوری به «اللیپی» یعنی کرمانشاه کنونی بودهاست. بقیه نقاط مملکت همچنان در سکون و آرامش بود و خراجش را به صورتی منظم میپرداخت، بطوری که آشوریان هیچ بهانهسای برای مداخله نیافتند.
پس از دیااکو (دیوکس) پسرش «فَرورتیس» که نام نیای خود را داشت به تخت پادشاهی نشست. او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام «آشور بانیپال»[2] پادشاه آن بود، سیاست پدر را که حفظ مناسبات حسنه با آشور بود ادامه و نیز مانند پدر به فتح و جذب دیگر قبایل ماد که در فلات ایران مستقر شده بودند پرداخت. مادها در این راه ولایت پارس را که با سکنۀ آن خویشاوند بودند متصرف شدند. آنها که با این پیروزیها شجاع و دلیر شده بودند کوشیدند تا یوغ بندگی را از گردن خویش بردارند و در رسیدن بدین هدف به آشور حمله بردند، اما سپاهیان کار آزمودۀ آشوری که سرانجام دولت ایلام را مغلوب و مطیع کرده بودند و از انضباط شدیدی برخوردار بودند و نیز با جنگافزار بزرگ میشدند، برای مادهای مشهور و جسور، بسیار خطرناک بشمار میرفتند. در نتیجه، سعی مادها ثمربخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و فرورتیس، پس از بیست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسید و بیشتر سپاهیانش نابود گردیدند. پس از کشته شدن فرورتیس، هوخشتره (کیاکسار) که مدیری قابل و سرداری فاتح بود به پادشاهی رسید. شکستی که به قیمت جان فرورتیس تمام شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمیندار جمعآوری میکنند هرگز از عهدۀ سپاهیان منظم برنمیآیند، از اینرو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونۀ سپاه آشور تشکیل دهد. پیادگانی که هر یک بکمان و شمشیر و یک یا دو زوبین مسلح بودند و سوارانی که در سایۀ پرورش اسب که در میان مادها رایج بود، بیش از سواره نظام دشمن بودند. لشکریانی که به تیر و کمان مسلح بودند از کودکی آموخته بودند که در همۀ شرایط، در حمله و عقبنشینی، بسوی دشمن تیراندازی کنند.
هوخشتره، سپاهیانش را با سخت درایستادن در برابر آشوریان آزموده میکرد. این سیاستِ درنگ و معطلی، سرانجام آن فرصت مناسب را که پادشاه به دنبالش بود پیش آورد و سپاهیان وی بر سرداران آشوربانیپال پیروز شدند. هوخشتره به آشور تاخت و شهر «نینوا» را به محاصره گرفت. دُور گرفتن نینوا تنها محاصره و پژواکی بود که به روایت ناحوم[3] و از طریق تورات به ما رسیده است. اگر هوخشتره را فوراً به کشورش که مورد تاخت و تاز «سکاها» (اسکیتها)[4] قرار گرفتهبود فرانمیخواندند، او میتوانست با ادامۀ محاصرۀ نینوا و قحطی افکندن در شهر موفق به گشودن آن گردد. اسکیتها با گذشتن از قفقاز از طریق گذرگاه دربند به آذرباتیجان تاخته بودند.
پادشاه ماد در شمال دریاچه اورمیه به مقابلۀ آنها شتافت، اما از آنها شکست خورد و ناگزیر به شرایط فاتحان تن در داد ( 633 ق.م) سکاها تا کنار دریای مدیترانه رسیدهبودند و چنانکه اسناد تاریخی گزارش میدهند قِلاع و استحکاماتی وجود نداشت تا در برابر این سیل ویرانگر ایستادگی کند. این وحشت هنگامی به پایان رسید که هوشختره به حیله توانست بر آنان پیروز شود. وی مادی یس [5] پادشاه سکاها و فرماندهان سپاهش را به ضیافتی فراخواند، در مهمانی آنها را از باده مست کرده و سپس همه را در مستی به هلاکت رساند (نقل از تاریخ هرودوت). سکاها که بیسردار ماندهبودند و علیرغم مقاومت سرسختانهای که کردهبودند سرانجام حدود سال 615 پیش از میلاد مغلوب و منهدم گشته و پس از 28 سال اشغال نواحی شمال غربی ایران عاقبت از آن منطقه بیرون راندهشدند.
آشور بانیپال حدود سال 625 پیش از میلاد درگذشت. در ایام فرمانروایی جانشینِ او ساراکس[6] ، بنوپلَسَنر، حاکم بابل سر برافراشته و خود را شاه خواند. وی نخست علیه مهاجمان ناشناختهای که از دهانههای دجله و فرات میآمدند لشکر کشید، ولی بعلت ناتوانی، بعدها مادیها را به یاری خویش طلبید و در نتیجه هوخشتره به او پیوست. نینوا در محاصره افتاد و هنگامی که پادشاه آشور مقاومت را بیهوده دید، خرمنی از آتش برافروخت، خود و خانوادهاش را در آن افکند و به هلاکت رساند. در نتیجه در سال 606 پیش از میلاد پایتخت آشور به اشتغال سپاه دشمن درآمد و با خاک یکسان گردید و چنانکه از «لوح استوانه بنونیدپِلَسَر، حاکم بابل» برمیآید، دیگر شهرها و معابدی که پِلَسَر را یاری نکرده بودند به سرنوشت پایتخت آشور گرفتار آمدند. از این تاریخ مادها بر بخش بزرگی از آسیای غربی فرمانروایی یافتند، بنوکدنصر (بختالنصر) پسر و جانشین بَنُونیدپِلَسَر، عقد اتحادی با آنها منعقد کرد و با «آمیتیس» دختر هوخشتره ازدواج نمود، در حالیکه بابلیان دشتها را در تصرف خویش داشتند. مادها نیز از فرصت استفاده نموده تمامی سرزمین ایران را به تصرف خود درآورده و به تدریج از یکطرف به ارمنستان و از طرف دیگر تا مرکز آسیای صغیر یعنی کاپادوکیه[7] پیش رفتند. فتح تمامی این نواحی برای مادها آسانتر بود، زیرا کیمریها (سیمریها) و اسکیتها تمامی بلاد آباد و مناطق مذکور را غارت و ویران کردهبودند و پیش از آمدن مادها مناطق فوق چنان دستخوش هرج و مرج و بینظمی شدهبود که قدرت ایستادن در برابر مهاجمان خارجی، از سکنۀ آن بکلی سلب شدهبود. پیشروی مادها در کنار رودخانه هالیس [8] (قزلایرماق کنونی) که خود را با مملکت جنگجو و قدرتمند لیدی رو در رو دیدند متوقف گردید. پادشاه لیدی در آن هنگام آلیاتس نام داشت که از پادشاهان مقتدر آن زمان به شمار میرفت. البته جنگ میان لیدی و ماد شش سال طول کشید و در این مدت هیچ یک از طرفین بر دیگری پیروزی نیافت. در سال هفتم، کسوفی پدید آمد که گویند تالس میلتس[9] فیلسوف یونانی آن را پیشگویی کرده بود (585 ق.م) طرفین از این کسوف ترسیدند و دست از جنگ کشیدند و پس از گفتگویی چند، به میانجیگری پادشاه بابل، بین دو طرف صلح برقرار گردید و رودخانه هالیس، مرز بین دو دولت تعیین شد. یکسال بعد از انعقاد قرارداد صلح میان ماد و لیدی، هوخشتره در گذشت (584 ق.م) او میبایست شخصیتی پرتوان و قدرتمند و همچنین سازماندهی برجسته بوده باشد، زیرا ماد را که مغلوب آشوریان و سکاها بود، به چنان پایگاهی رساند که بر هر دو دست یافته، سکاها را از قلمرو خویش بیرون و نینوا را فتح کرد و نیمی از آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد. هرودوت میگوید که هوخشتره، هستههای جداگانهای از تیراندازان و سواران را که در گذشته همه با هم میجنگیدند تشکیل داد.
آستییاگ (550- 585 ق.م) جانشین هوخشتره (کیاکسار) در مدت 35 سال سلطنت خود، از یک طرف سیاست جهانگشایی را دنبال کرده و از سوی دیگر به سرو سامان بخشیدن وضع داخلی کشور پرداخت. او چون بنا به قرارداد صلحی که پدرش با پادشاه لیدی بسته بود نمیتوانست به آسیای صغیر دست یابد، سپاهیان خود را برای فتح بینالنهرین و شمال سوریه گسیل داشت. حکومت آستییاگ در تاریخ ماد دوران اوج قدرت مادها را نشان میدهد. در زمان حکومت این پادشاه، قلمرو مادها در شرق به نواحی مرکزی فلات ایران، در غرب به رود هالیس و در جنوب تا خلیج فارس گسترش یافته بود. آستییاگ در طول حکومت خود کوشش می کرد تا از قدرت نامحدود اشراف بکاهد، روی همین اصل با آنها به گونهای خودکامانه رفتار میکرد و در عین حال قدرت روحانیون (مغها) رو به فزونی میرفت. در چنین شرایطی قسمتی از اشراف ماد به رهبری یکی از خویشاوندان شاه و فرمانده ارتش به نام گارپاگا [10] تماسهایی با شاه پارس یعنی کوروش دوم برقرار کردند و به این ترتیب کوروش بر علیه پادشاه ماد به پاخاست. سه سال پس از این قیام (به سال 550 پیش از میلاد) هنگامیکه آستییاگ به پارس لشکر میکشید، ارتش تحت فرمان او بر عیله او شوریده، او را دستگیر کرده و به کوروش تسلیم کردند. این مطلب را یک تاریخ نگار بابلی نوشته است. اما بنا بگفته هرودوت فقط قسمتی از ارتش ماد که جزو توطئهکنندگان نبودند به سختی با پارسها جنگیدند و دیگران آشکارا به آنها پیوستند. به هر حال کوروش دوم پادشاه هخامنشی در این نبرد پیروز شده و دولت هخامنشی جانشین آن گردید.
منبع: باستان شناسی و هنر دوران تاریخی، علی اکبر سرفراز، بهمن فیروزمندی